کتابهای ایزاک آسیموف و آرتور سی کلارک در برابر این کتاب همچون داستانهای کودکانهاند
سرگذشت هر شش زائر جالب و شنیدنی بود؛ اما از داستان پدر پائول دیور، سول وینتراب و کنسول بیشتر خوشم آمد
داستانی که در اول بچگانه و مسخره به نظر میرسید به کجاها که نرسید. و «ویلیام ماندلا» که با این همه مشکل، از پسِ ۱۱۴۳ سال جنگ برآمد و به «مریگی پاتر»ی رسید که این همه دوستش داشت؛ خوش به حالش، خوش به حال هردوشان
اینان دردند و بودِ خود را
«The madman, the prophet, Karl Glogauer, the time-traveler, the neurotic psychiatrist manque, the searcher for meaning, the masochist, the man with a death-wish' and the messiah-complex, the anachronism, made his way into the synagogue gasping for breath. He had seen the man he had sought. He had seen Jesus, the son of Joseph and Mary. He had seen a man he recognized without any doubt as a congenital imbecile.»
شیخ عبدربه التائه روایت میکند که در بازار، زنی بسیار زیبا سر راهم قرار گرفت و از من پرسید: ای شیخ واعظ، شما را موعظهای کنم؟
«تاریخ را کتاب به کتاب، ورق به ورق، سطر به سطر بجورید، و بخوانید و ببینید آنقدر که ایرانی از خودش و یا هموطنش ضربه خورده و کشیدهاست آیا از حمله دشمن خارجی این همه آسیب دیده؟ ضمن اینکه سبب اصلی همه حملههای خارجی هم خودش بوده یعنی دشمن را خودش تشویق به حمله کرده. تاریخ را دقیقتر بخوانید، منظورم را خودتان متوجه خواهید شد.»
درود بر تو، ای میهنِ مِهین، ای ایران، ای سرزمین اهورایی پاک که پرتو فرهنگت جهان را برافروختهاست! نازانم که در تو زادهام و در تو میزیم؛ باشد که در آن روزِ ناگزیر نیز که بیگمان فراز خواهد آمد، در خاک پاکِ تو بتوانم آرمید! ایدون باد!
gråt inte, mamma. vi ses i Nangijala.
ریتا گیبرت: آیا برای نسل جوان پیامی دارید؟
زندگی کردنِ من مردن تدریجی بود
در جهان، هر چیزی مرا به نقلقول یا کتابی بازمیگرداند.
عاشق بودن تنها یک هیجان شدید و ناگهانی نیست که فرد مجبور به پذیرش آن باشد، بلکه نیازمند اخذ تصمیم و قضاوت کردن است. اگر عشق صرفا یک هیجان احساسی بود، دیگر پیمان بستن برای در کنار هم ماندن تا آخر عمر معنای خود را از دست میداد، زیرا هر احساسی، هر اندازه هم قوی و اثرگذار باشد، به مرور زمان تقلیل یافته و سرانجام از بین خواهد رفت.
Amore, amore, come sempre,