سرو من برخاست، از قدش قیامت شد پدید
غیر آن قامت، که من دیدم، قیامت را که دید؟
از غزل صفحهٔ ۶۸، دیوان هلالی جغتایی با شاه و درویش و صفاتالعاشقین او، به تصحیح سعید نفیسی، نشر سنایی ۱۳۶۸
-------------------------------------
ز سوز سینه کبابم، ز سیل دیده خرابم
تو شمع بزم کسانی و من در آتش و آبم
مرا عقوبت هجر تو بهتر از همه شادیست
تو راحت دگران شو، که من برای عذابم
از غزل صفحهٔ ۱۰۵، دیوان هلالی جغتایی با شاه و درویش و صفاتالعاشقین او، به تصحیح سعید نفیسی، نشر سنایی ۱۳۶۸
-------------------------------------
بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالیست
شب چنین، روز چنان، آه! چه مشکل حالیست!
هرگزت نیست بر احوال غریبان رحمی
ما غریبیم و تو بیرحم، غریباحوالیست!
از غزل صفحهٔ ۳۲، دیوان هلالی جغتایی با شاه و درویش و صفاتالعاشقین او، به تصحیح سعید نفیسی، نشر سنایی ۱۳۶۸
-------------------------------------
امروز نشد نام و نشان دل من گم
تا بود دل گمشده، بینامونشان بود
دی بود گمان کز غمت امروز بمیرم
امروز یقینست مرا هرچه گمان بود
از غزل صفحهٔ ۶۴، دیوان هلالی جغتایی با شاه و درویش و صفاتالعاشقین او، به تصحیح سعید نفیسی، نشر سنایی ۱۳۶۸
------------------------------------
در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
خاک آدم که سرشتند غرض عشق تو بود
هر که خاک ره عشق تو نشد آدم نیست
از جنون من و حسن تو سخن بسیار است
قصهٔ ما و تو از لیلی و مجنون کم نیست
گر طبیبان ز پی داغ تو مرهم سازند
کی گذاریم؟ که آن داغ کم از مرهم نیست
بسکه سودای تو دارم غم خود نیست مرا
گر ازین پیش غمی بود کنون آنهم نیست
من که امروز هلاک دم جانبخش توام
دم عیسی چه کنم؟ چون دم او این دم نیست
غنچهٔ خرمی از خاک هلالی مطلب
که سر روضهٔ او جای دل خرم نیست
غزلی در صفحهٔ ۳۳، دیوان هلالی جغتایی با شاه و درویش و صفاتالعاشقین او، به تصحیح سعید نفیسی، نشر سنایی ۱۳۶۸
-----------------------------------------
به فراق تو گرفتارترم روزبهروز
کس به این روز گرفتار مبادا که منم!
کوه غم گشتم و هر لحظه کنم سینهٔ خویش
طرفهحالیست که هم کوهم و هم کوهکنم!
از غزل صفحهٔ ۱۱۷، دیوان هلالی جغتایی با شاه و درویش و صفاتالعاشقین او، به تصحیح سعید نفیسی، نشر سنایی ۱۳۶۸