8 Followers
1 Following
Ashkan

Ashkan

The Color of Magic

The Color of Magic - Terry Pratchett The plain fact of the matter was that the Disc was manifestly traversing space on the back of turtle and the gods had a habit of going around to atheists' houses and smashing their windows.

from the 2nd chapter: The sending of Eight

ایزدان خُرد

ایزدان خُرد - Terry Pratchett, سمیه کرمی, میلاد فرشته‌نژاد, شیرین سادات صفوی, پترا پندنواز یکی از قشنگ‌ترین کتاب‌هایی بود که تا امروز خوانده‌ام.

کتاب دلبستگی‌ها

کتاب دلبستگی‌ها - Eduardo Galeano, نازنین نوذری احمدو غراب از مبارزان استقلال الجزایر برایم تعریف کرد که او را یک افسر فرانسوی در طول چندین ماه شکنجه می‌کرد. و هر روز سر ساعت شش بعداز‌ظهر، شکنجه‌گر عرق پیشانی‌اش را خشک می‌کرد، دستگاه شوک الکتریکی را از برق می‌کشید و مابقی ابزار کار را جمع می‌کرد. آن وقت کنار شکنجه‌شده می‌نشست و از مشکلات خانوادگی‌اش و از اینکه ارتقاء‌اش نمی‌دانند و از گرانی زندگی صحبت می‌کرد. شکنجه‌گر از همسر غیرقابل تحملش حرف می‌زد و از فرزند نوزادش که نگذاشته بود تمام شب چشم بر هم بگذارد؛ و احمدو، خونین و مالین، لرزان از درد، سوزان در تب، هیچ نمی‌گفت.


از زندگی حرفه‌ای ۲، صفحهٔ ۹۹ کتاب دلبستگی‌ها، برگردان نازنین نوذری، نشر نوروز هنر، چاپ اول ۱۳۸۴

------------------------

چند سال پیش در مونته‌بیدئو، کارلوس بونابیتا از یک عمویش صحبت کرد که قسمت‌هایی از نبرد دوران گاوچران‌های اروگوئه را می‌نوشت. این عمو در کنار رودی که نمی‌دانم کدام نبرد رخ داده‌بود، در حال شمردن مرده‌ها بوده. از روی رنگ دستمال سر، گروه‌ها را باز می‌شناخت. و در این میان، یک جسد را برگرداند و بی‌حرکت ماند. سربازی بود کم سن و سال، فرشته‌ای با چشمان غمگین. روی موی سیاه، قرمز از خون، بر دستمال سر سفید نوشته بود: به خاطر وطن و به خاطر او. گلوله در کلمهٔ او فرو رفته‌بود

از تجلیل از شجاعت ۱، صفحهٔ ۲۴۷ کتاب دلبستگی‌ها، برگردان نازنین نوذری، نشر نوروز هنر، چاپ اول ۱۳۸۴

دربارهٔ طبیعت

دربارهٔ طبیعت - Titus Lucretius Carus, میرجلال‌الدین کزازی در هیچ جای، در هیچ سوی، نه در راست نه در چپ، نه در فراز نه در فرود، جهانِ هستی را مرز و کرانی نیست.

این را مردی گفته که ۲۱۰۰ سال پیش زاده شده‌است!، از صفحهٔ ۹۳ دربارهٔ طبیعت، برگردان میرجلال‌الدین کزازی، انتشارات معین، چاپ اول ۱۳۹۰

------------

اسبْ‌مردان هرگز هستی نداشته‌اند؛ در هیچ زمان، هستمندی با دو سرشت نتوانسته است زیستن؛ هستمندی که دو پیکر در او با هم پیوند گرفته‌اند و از اندام‌هایی دوگانه و ناهمگون ساخته شده‌است، بی هیچ هماهنگی در توان‌ها و مایه‌ها. تیره‌هوش‌ترین و کودن‌ترین کس نیز، به آسانی، این نکته را می‌پذیرد و استوار می‌دارد.

از صفحهٔ ۲۲۰ دربارهٔ طبیعت، برگردان میرجلال‌الدین کزازی، انتشارات معین، چاپ اول ۱۳۹۰

-----------

پارسایی آن نیست که هر دم، با سری پوشیده، در برابر سنگی دیده شوند: نزدیک شدن به نیایشگاه‌ها و مهراب‌ها نیز نیست؛ همچنان دستْ‌به‌فراخی گشاده، روبارویِ تندیسه‌ای مینُوِی بالاخمانیدن و نماز بردن نیز نه؛ باژ بر باژ و آفرین بر آفرین افزودن هم نیست؛ بلکه بیش همهٔ چیزهای جهان را،‌ با نگاهی روشن و پاک، از سرِ یکدلی نگریستن است.

از صفحات ۲۳۱ و ۲۳۲ دربارهٔ طبیعت، برگردان میرجلال‌الدین کزازی، انتشارات معین، چاپ اول ۱۳۹۰

اکنون میان دو هیچ

اکنون میان دو هیچ - Friedrich Nietzsche, علی عبداللهی فرزانه‌گی‌ام به کردار خورشید است؛
می‌خواستم نورشان باشم
کورشان کردم،
خورشید فرزانه‌گی‌ام
دیدهٔ این شب‌کوران را زد...

از شعرهای ابوالهول، صفحهٔ ۲۰۷، اکنون میان دو هیچ، برگردان علی عبداللهی، نشر نارنج، چاپ اول ۱۳۷۷

سوگنمایش شاه ریچارد سوم

سوگنمایش شاه ریچارد سوم - William Shakespeare, میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی Anne: Black night o'ershade thy day, and death thy life.
Richard: Curse not thyself, fair creature; thou art both.

Act I, Scene II

لیدی ان: شب سیاه روزت را تاریک کناد، و مرگ زندگی‌ات را.
ریچارد: خودت را نفرین مکن، ای آفریدهٔ زیبا؛ تو خود هر دوی آنهایی.

از پردهٔ اول، صحنهٔ دوم
از صفحهٔ ۳۶ سوگنمایش شاه ریچارد سوم، برگردان میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی، چاپ اول ۱۳۷۹ انتشارات امیرکبیر

-----------------------

King Richard: A horse! A horse! My kingdom for a horse!

Act V, Scene IV

شاه ریچارد: یک اسب! یک اسب! پادشاهی‌ام را می‌دهم از برای یک اسب!

از پردهٔ پنجم، صحنهٔ چهارم

رستاخیز

رستاخیز - Leo Tolstoy شما چندین سده است کسانی را که جنایتکار تشخیص می‌دهید اعدام می‌کنید. خب نتیجه چه شد، آیا جنایتکاران از بین رفتند؟ خیر، از بین نرفتند، بلکه بر تعدادشان افزوده شد، چه از راه افزایش جنایتکارانی که از طریق شکنجه و مجازات به منجلاب فساد می‌افتند، چه از راه افزایش جانیانی در لباس قاضی، دادستان، بازپرس و زندانبان که در مسند خود نشسته‌اند و مردم را مجازات می‌کنند.

از صفحات ۷۷۷ و ۷۷۸، برگردان اسکندر ذبیحیان، چاپ ۱۳۸۹ انتشارات توس

مجموعه کامل اشعار

مجموعه کامل اشعار - نیما یوشیج, سیروس طاهباز من چنان گمنامم و تنهاستم،
گوییا یکباره ناپیداستم.

از شعر «قصهٔ رنگ پریده»، صفحهٔ ۲۵ مجموعهٔ کامل اشعار نیما یوشیج، چاپ چهارم ۱۳۷۵، موسسه انتشارات نگاه

ناقوس

ناقوس - نیما یوشیج و فسونی که به گنده شدهٔ لاشهٔ یک زندگی مُرده چو گور
می‌نشاند همه را،
سوی ما بسته نگاه؛

از شعر «نامه به یک زندانی»، از مجموعه شعر ناقوس

شعر من

شعر من - نیما یوشیج وای بر من! به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژندهٔ خود را.
تا کشم از سینهٔ پُردرد خود بیرون
تیرهای زهر را دلخون؟
وای بر من!

از شعر «وای بر من»، از مجموعهٔ شعر من، نیما یوشیج

تاریخ علم مردم

تاریخ علم مردم - Clifford D. Conner اگرچه خود نیوتن می‌گفت «روی شانه‌های غول‌ها» نشسته که توانسته «دورترها» را ببیند، واقعیت این است که او از هزاران هزار صنعتگر بی‌سواد هم سواری گرفته‌بود

از صفحهٔ ۱۲، برگردان حسن افشار، چاپ اول ۱۳۹۰ نشر ماهی

بیلیارد در ساعت نه و نیم

بیلیارد در ساعت نه و نیم - Heinrich Böll, کیکاووس جهانداری حواست جمع باشد،‌ پسر جان، هر جا از مزرعه‌ها دود بلند شد و جنگل‌ها پژمردند، بدان که در آن‌جا نان و نمک گرگ کالایی است متبرک و مقدس

سخنان یوهانا کیلب در آسایشگاه روانی دنکلینگن، برگردان کیکاووس جهانداری، از صفحهٔ ۱۶۲ چاپ دوم ۱۳۹۱ نشر ماهی

تاملات

تاملات - Marcus Aurelius, عرفان ثابتي تا واپسین لحظهٔ حیات در مسیر طبیعت گام برمی‌دارم؛ هوای اولین دم و آخرین بازدمم یکی بیش نیست، و در همان زمینی مدفون می‌شوم که پدرم بذر خود، مادرم خون خویش، و دایه‌ام شیر وجودم را از آن بدست آورده‌است - زمینی که سال‌های سال آب‌وغذای روزانه‌ام را تامین کرده، و گرچه به شدت از آن سوءاستفاده کرده‌ام، هنوز قدم برداشتنم را تحمل می‌کند

بند ۴، کتاب پنجم، از صفحهٔ ۵۲، برگردان عرفان ثابتی، چاپ اول ۱۳۸۴ انتشارات ققنوس

تاریخ فلسفه چین

تاریخ فلسفه چین - Winberg Chai, چو جای, ع. پاشایی مردم هروقت ماکیان و سگ‌شان را گم کنند می‌دانند که باید پی آن بگردند. اما آن‌ها دلهاشان را از دست می‌دهند و به جست‌و‌جوی آن برنمی‌آیند. مراد از آموختن چیست؟ جست‌وجوی دلِ از دست شده

گفتاری از منسیوس (سدهٔ سوم پیش از میلاد)، از صفحهٔ ۹۴، چاپ اول ۱۳۸۶ نشر نگاه معاصر

ژاک قضا و قدری و اربابش

ژاک قضا و قدری و اربابش - Denis Diderot, مینو مشیری ژاک، اگر آن بالا نوشته باشد که ناموست به باد برود، می‌رود؛ برعکس، اگر نوشته باشد که ناموست به باد نرود، هر کاری کنند، نمی‌رود؛ پس بخواب، برادر من...

از صفحهٔ ۳۵۸، برگردان مینو مشیری، چاپ دوم ۱۳۸۷ فرهنگ نشر نو

عقاید یک دلقک

عقاید یک دلقک - Heinrich Böll, محمّد اسماعیل‌زاده زمانی که خبر مرگ هنریته را به ما دادند، در منزل، میز را برای صرف غذا می‌چیدند، آنا دستمال سفرهٔ هنریته را که هنوز به نظر نمی‌رسید آنقدر کثیف شده‌باشد، داخل حلقهٔ‌ زردرنگ مخصوص آن بر روی کمد گذاشته بود، و همهٔ‌ ما نگاه‌هایمان متوجهٔ دستمال سفرهٔ هنریته شده‌بود که هنوز آثار قدری مربا و یک لک کوچک قهوه‌ای سوپ یا سس بر روی آن دیده می‌شد. برای اولین بار در زندگی‌ام به ارزش وحشتناک اشیایی پی بردم که یک نفر بعد از مرگ و یا در زمان حیاتش بر جای می‌گذارد

از صفحه، ۳۲۶ فصل بیست و سوم، برگردان محمد اسماعیل‌زاده، چاپ اول ۱۳۷۹ نشر چشمه